عکس

Online User

:: موضوعات مرتبط: عکس، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


عکس

 

پادشاه فصل ها

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستین سرد نمناکش
باغ بی برگی
روز و شب تنهاست
با سکوت پاک غمناکش
ساز او باران، سرودش باد
جامه اش شولای عریانی است
ور جز اینش جامه ای باید
بافته بس شعله ی زر تار پودش باد
گو بروید یا نروید هر چه در هر جا که خواهد یا نمی خواهد
باغبان و رهگذاری نیست
باغ نو میدان
چشم در راه بهاری نیست
گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد
ور به رویش برگ لبخندی نمی روید
باغ بی برگی
که می گوید که زیبا نیست؟
داستان از میوه های سر به گردون سای
اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید
باغ بی برگی
خنده اش خونی است اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش می چمد در آن

پادشاه فصل ها، پاییز

 

 

جملات عاشقانه, عکس های عاشقانه

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


عکس

Online User

:: موضوعات مرتبط: عکس، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


عکس

Online User

:: موضوعات مرتبط: عکس، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


عکس

Online User

:: موضوعات مرتبط: عکس، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


بنویسید به دیوار سکوت، عشق سرمایه هر انسانست،

بنشانید به لب حرف قشنگ، حرف بد وسوسه شیطانست،

و بدانید که فردا دیرست، و اگر غصه بیاید امروز تا همیشه دلتان درگیرست.

پس بسازید رهی را که کنون تا ابد سوی صداقت برود

و بکارید به هر خانه گلی که فقط بوی محبت بدهد!!!

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


عکس

Online User

:: موضوعات مرتبط: عکس، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


سپاس گذارم


 سپاسگزارم از اینکه ترانه ها و موسیقی های روز را برایم آوردی



که می تواند برای تمام زندگیم کافی باشد .



سپاسگزارم که غروب را برای اولین بار به من نشان دادی



_ برای اینکه در زیر باران سیل آسا با من هم گام شدی



به خاطر قدم زدن در ساحل زمستانی

 


سپاسگزارم که ....

 


Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


کـسـی چـه مـی دانــد ؟ !

 

 

 شاید روزی بیاید که حال من هم خوب شود ...

 

 

 هــوا خـــوب شـــود ...

 

 

 عــشــق خــوب شــود ...

 

 

 و تـــــو ...

 

 

 

 خــــوب مــن شـــوی !!!

 

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


هیس


  هـیــــس…

 


  حــواس تــنــهــایـــی ام را

 


  بـــا خـــاطـــرات خـــوب

 


  بـــاتـــو بــــودن

 


  پــرت کــرده ام…بـگـو کـسـی حـرفـی نـزنـد…



  بــــگــــذار ....



  لـحـظـه ای آرام بـگـیـرم…

g

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


شعر عاشقانه

هنوز هم فراموشت نـکرده ام بـا این که فراموش شده ام

هنوز هم صدایت را می شنوم بـا اینکه صــدایم نـکرده ای

هنوز هم همه جا می بینمت با اینکه به دیدنم نیامده ای

هنوز هم با عشـق تو پا برجـام بـا اینکه خـودت را زیــر پا عــشق دیــگری شــکسـته ای

هنوز هم همان طور مقدس دوست دارم با اینکه زندگی خود را داری به تباهی می کشانی

هنوز هم چشمانی به اشتیاق نگاهت منتظرند با اینکه چشم برچشم دیگری دوخته ای

هنوز هم دلواپس دلنگرانی های توام با اینکه از همه آدمها بریده ای

به هزاران شادی نفروشم غم پنهان  تو را


http://uploadtak.com/images/q36_.jpg


یادمه وقتی کنارم نبودی بهت می گفتم ای کاش کنارم بودی

بهم میگفتی من کنارتم ولی تو منو نمیبینی

بهم میگفـتی دســـتام تــوی دسـتت هســت


بهم میگفتی دســـتات چـــرا اینقــدر ســـــرده

میگفتی با گرمای دستم سردی دست تو از بین میره

اون موقع خوب بـا این حرفات یادم میرفت که ازم دوری

 

فکر میکردم واقعا کنارمی

ولی

الان که تو توی اون دنیایی و من روی زمین تنها


واقعا احساس میکنم که ازم دوری

واقعا احساس میکنم که تــنــهــام

چون دیگـه نیســـتی که بـا حرفـات آرومم کنــی

 

http://uploadtak.com/images/t5769_.jpg


هیــچـــوقـت فـکـــر نــمیــکردم بــــه جــــرم عـــــاشـــقــی ایـــنــگــونــه مجــــازات شــــوم


دیــگر کســـی بـــه ســـراغـــم نــخـــواهد آمــــد قـــلـبم شـتـابان مـیــزتـد شــمــارش

 

معکوس برای انفجار در سینه ام و من تنهایی خود را در آغوش میکشم

 

تـــــنــــــــهـــــا مــــــــانــــــــده ام

 

زل زدم ، خــیـره شــدم ، پــلــک زدم ، مــحـو شــدم

 

یــــــــــک نــــــــــفــــــــــــر عشــــــــــــــــــق مــــــــــرا در دلـــــــــــش آغـــــــاز نــــــــــکـــرد

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


اگر مردم

اگه مردم  حلالم کنید


روی قبرم بنويسيد کبوتر شد و رفت


زير باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت


چه تفاوت که چه خورده است غم دل يا سم


آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت


روز ميلاد ، همان روز که عاشق شده بود


مرگ با لحظه ی ميلاد برابر شد و رفت 


او کسی بود که از غرق شدن می ترسيد


عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت


هر غروب از دل خورشيد گذر خواهد کرد


واژه خسته ُکه يک روز کبوتر شد و رفت

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


گاهی

گاهی...

گاهی برو...گاهی بمان...گاهی بخند...

گاهی گریه کن...گاهی حرف بزن...گاهی فریاد بزن...

گاهی قدم بزن...گاهی سکوت کن...گاهی رها شو...
... ...
گاهی ببخش...گاهی یاد بگیر...گاهی سفر کن...

گاهی اعتماد کن...گاهی بازی کن...گاهی فراموش کن...

گاهی زندگی کن...گاهی باور کن...

گاهی بزرگ باش...گاهی کوچک باش...

گاهی چتر باش...گاهی باران باش...

گاهی شب باش...گاهی مرد باش..

گاهی فرشته باش...گاهی سیلی بزن...

گاهی مرگ...گاهی زندگی...

گاهی سوال...گاهی جواب...

گاهی دریا ...گاهی برکه...

گاهی همه چیز...گاهی هیچ چیز...

اما همیشه... همیشه انسان باش....!

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


نمی بخشمت

نمی بخشمت...
نمی بخشمت....

بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی....

بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .....

نمی بخشمت .....

بخاطر دلی که برایم شکستی .....

بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی.....

نمی بخشمت .....

بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی.....

بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی.... 

و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی

 محبت از درخت آموز که

 حتی سایه از هیزم شکن هم بر نمی دارد


Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


تقدیمبه همسرم

تقدیم به همسرم....

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


تلخ ترین درد

مـیـدونـــی تـلـخ تــریــن درد چـیــه (؟)

تــو بـخــوای ...

اونــم بــخــواد ...

ولــی دنـیـا نـخــواد ...

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


یه وقتایی

یـه وقـتـایی مـیـرسـه

کــه نـه یـادش آرومـت میــکــنــه

نــه عـکـسـش

فـقــــــط بـــایــد خـودش بــاشــه

فـقـط خــــــــــــودش

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


تلخ ترین درد


مـیـدونـــی تـلـخ تــریــن درد چـیــه (؟)

تــو بـخــوای ...

اونــم بــخــواد ...

ولــی دنـیـا نـخــواد ...

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل


 

Online User
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


خـُدایـــــــا دخـلـم با خرجـَم نمی خوانـد


کــم آورده ام ...


صبری که داده بودی تمام شـد !


اما همچنـان دردم باقیستـــــ ...


بـدهکار قلبـــم شـده ام


میـ دانم شرمنـده ام نمیـــ کنی ...


باز هم صبر میخواهم ... !

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


از جنس اسمان

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها
 

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


نمی خواهم برگردی

نميخواهـم برگردي ؛

اين را به همه گفته ام

حتي خـودم ،

فقط نمي دانم چرا براي برگشتنت فـال مي گيرم . . . ؟

هنوز هم گاهـي يـادم مي رود

تـو ديگـر سهم دقايقـم نيستي ....

دل است ديگر ؛

سنگش نزن ، تحمـّل كن ...

زير سيل اينهمه درد

                                كمـ رم خـَم كه نه ؛

                                                فقط كمي خـورد شده . .

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


لبهای سرخت

بعد از اين بگذار قلب بي‌قراري بشكند
گل نمي‌رويد، چه غم گر شاخساري بشكند

بايد اين آيينه را برق نگاهي مي‌شكست
پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند

گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينه‌ام
صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند

شانه‌هايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تخته‌سنگي زير پاي آبشاري بشكند

كاروان غنچه‌هاي سرخ، روزي مي‌رسد
قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


Online User

:: موضوعات مرتبط: عکس، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل سمیرات

به خانه ء من عاشقانه بیا
تا از دریچه ء نگاهت
به قلب کوچک من گریزی باشد
تا به زیبایی احساس من در آمیزی
و در دهلیز عشق
عقل را در روشنی چشمان من به دار آویزی.

به خانه ء من عاشقانه بیا
به دامان سبز من
تا برویانمت گرمی آفتاب را
تا به سرخی لبهایت ترانه ای باشم ، سر مست
تا تکرار کنان به شوقت انگیزم
و به گیسوانت باد را بشارتی سازم
شاهد ویرانی
که مرگ من در تلالو چشمان توست
ای مهربان ، شراب روحانی
به خانه ء من عاشقانه بیا... به مهمانی.

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


داستان کوتاه

شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد. زنگ را زدند بیدار شد و با عجله دو مسئله را که روی تخته سیاه نوشته شده بود یادداشت کرد و با این «باور» که استاد آنرا به عنوان تکلیف منزل داده است به منزل برد و تمام آنروز و آن شب برای حل کردن آنها فکر کرد. هیچیک را نتوانست حل کند. اما طی هفته دست از کوشش برنداشت. سرانجام یکی از آنها را حل و به کلاس آورد. استاد به کلی مبهوت شد زیرا آندو را به عنوان دو نمونه ازمسایل غیر قابل حل ریاضی داده بود

Online User

:: موضوعات مرتبط: داستان کوتاه، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل

وقتی سرت رو روی شونه‌های کسی میذاری که دوستش داری، بزرگ‌ترین آرامش دنیا رو توی خودت احساس می‌کنی.

وقتی کسی که دوستش داری سرش رو روی شونه‌هات تو میذاره، احساس می‌کنی قوی‌ترین موجود جهانی.

                  وچه سخته

چه سخته زندگی، وقتی که احساس کنیم در زیر آسمان کسی نیست که ما را دوست بدارد

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


نازنین

نازنین

با توام ای نازنین تو که دل دادم به دستت

منکه بستم این دخیلو گوشه ی چشمای مستت

آره من همون غریبه که واست می میره هر بار

وقتی نیستی خط می ذارم دونه دونه روی دیوار

می پیچه صدای پاهات هر وقت چشمامو می بندم

می خوام وقتی که رسیدی دور چشم تو بگردم

وقتی با یاد تو هستم مث گل شکوفه می دم

بالشم خوشبو وقتی شبا خوابو می بینم

تو همیشه دور دوری من تو حسرت نگاتم

چشم براه دیده تو عاشق زنگ صداتم

دست قاصدک سپردم نامه ها دلتنگیامو

بگو باد هر شب میاره شرجی سوز نگامو

لعنت به فاصله هایی که مارو از هم جدا کرد

منو تو حسرت دیدار چشم براه جاده ها کرد

 

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


ما

 

 

تن تو داغ آتیشه

واسه انگشتای سردم

حرم لب هات رنگ بوسه

بوی اطلسی و مریم

 

تو چی داشتی تو ی چشمات

نفسام شماره افتاد

سیاه چشمون مستت

دل و دینم و به باد داد

 

آفتاب از گندم گونت

گل سیب سرخ و چیده

نفسم به عطر موهات

دل از این دنیا بریده

 

مث شب سیاهم اما

تو که ماهی منو دریاب

می خوام رنگی از تو باشم

رنگ بی قرار مهتاب

 

توی آغوش تو شعرم

منِ از ترانه لبریز

بذار جون بگیره از تو

این تن حقیرو ناچیز

 

می خوام این بغض نفس گیر

با نوازش تو وا شه

خط بکش رو تن تنهام

بذار این من با تو ما شه

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


ترانه

ین آهنگ رو و در حقیقت شوش رو تو پی ام سی دیدم و امروز ایدا برام دانلودش کرد.خاطره خیلی خوبی ازش دارم.یه حس ناب و دوست داشتنی...وقتی می شنومش دلم می لرزه

چه قد حال دلم خوبه تو رو دارم

تو هم بخوای نباشی من نمی ذارم

پرم از حس محجوب شب و بوسه

ببین من از چه شوقی با تو بیدارم

من دوست دارم...

چه قدر این حس خوشبختی ترم کرده

حضورت تو نگام عاشق ترم کرده

من از حس سکوت عشق بیزارم

واسه خشکی رویاهات می بارم

من دوست دارم...

اگه از رو سادگی دل به تو دادم تو ببخش

اگه رفتی و هنوز موندی به یادم تو ببخش

اگه عشقت از دلم هرگز نمی ره

یاد تو می افتم و گریه ام می گیره تو ببخش

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


پنجره های بی پرنده

در سرزمین من زنی از جنس آه نیست
این یک حقیقت است که در برکه ماه نیست

این یک حقیقت است که در هفت شهر عشق
دیگر دلی برای سفر رو به راه نیست

راندند مردم از دل پر کینه، عشق را
گفتند: جای مست در این خانقاه نیست

دنیا بدون عشق، چه دنیای مضحکی‌ست
شطرنج، مسخره‌ست زمانی که شاه نیست

زن یک پرنده است که در عصر احتمال
گاهی میان پنجره‌ها هست و گاه نیست

افسرده می‌شوی اگر ای دوست، حس کنی
جز میله های سرد قفس تکیه‌گاه نیست

در عشق آن که یکسره دل باخت، بُرده است
در این قمار، صحبتی از اشتباه نیست

فردا که گسترند، ترازوی داد را،
آن‌جا که کوه بیشتر از پر کاه نیست،

سوادبه روسپید و سیاووش روسفید
در رستخیز عشق، کسی روسیاه نیست

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل

خورشید آخرین غروب خزان پشت کوه رفت
امشب شب تولد نوروز دیگریست
تق تق ...... صدای کیست؟
این وقت شب چه کسی کوبه می زند؟
بگشای در
یلداست آمده
آورده با خودش
آجیل و هندوانه و ظرفی پر از انار
انجیر و توت خشک
در دست دیگرش
مهر و صفا و عشق و محبت
گل امید
در گوشه اتاق
کرسی ست برقرار
جمعند دور آن
از کوچک و بزرگ
دیوان خواجه حافظ و مادر بزرگ و فال
پس شام چله کو؟......
یک قرض نان سنگک و یک کاسه آش داغ
فصل خزان سفرت بی خطر، برو
ای اولین سفیر فصل زمستان
خوش آمدی
«جاوید» باد سنت نیکوی این دیار
نوروز بی بهار
یلدای بی قرار

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


یار

یاری کی بودیمو عشق کی بودیمو چی هستیم
شیرین شیرینم واسه تو شدم یه فرهاد 
شیرین شیرینم نده زندگیمو بر باد
من نمیگم فرهاد کوهکنم من
تیشه به کوهها که نمیزنم من
فرهاد عاشقم قلم تیشمه، از تو نوشتن همه اندیشمه
یه روزی میاد که نمیدونیم کی هستیم
یاری کی بودیمو عشق کی بودیمو چی هستیم
شیرین شیرینم واسه تو شدم یه فرهاد 
شیرین شیرینم نده زندگیمو بر باد
من نمیگم فرهاد کوهکنم من
تیشه به کوهها که نمیزنم من
عاشق تو بی تو به کوه نمیره
وقتی نباشی تو خودش میمیره
یه روزی میاد که نمیدونیم کی هستیم
یاری کی بودیمو عشق کی بودیمو چی هستی
شیرین شیرینم واسه تو شدم یه فرهاد 
شیرین شیرینم نده زندگیمو بر باد

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


ترانه

یه حرفایی همیشه هست که از عمق نگاه پیداست
از اون حرفای تلخی که مث شعر فروغ زیباست

از اون حرفها که یک عمره به گوش ما شده ممنوع
از اون حرفهای بی پرده شبیه شعری از شاملو

از اون حرفها که میترسیم از اون حرفها که باید زد
از اون درد دلای خوب از اون حرفهای خیلی بد

نگفتی و نمیگم ها حقیقت های پنهونی
از اون حرفها که میدونم از اون حرفها که میدونی

به زیر سقف این خونه منم مثل تو مهمونم
منم مثل تو میدونم تو این خونه نمیمونم

یه حرفهایی همیشه هست که از درد توی سینه ست
مثل رپ خونی شاهین پر از عشق پر از کینه ست

پر از نا گفته هایی که خیال کردیم یکی دیگه
دلش طاقت نمیاره همه حرفامون و میگه
میگه میگه . . .

همیشه آخر حرفا پر از حرفای ناگفته ست
همیشه حال ما اینه همیشه دنیا آشفته ست

به زیر سقف این خونه منم مثل تو مهمونم
منم مثل تو میدونم تو این خونه نمیمونم

به زیر سقف این خونه منم مثل تو مهمونم
منم مثل تو میدونم تو این خونه نمیمونم

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


شعر الحب
Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


اگر هم اکنون

اگر هم اکنون ، فرشته ای

   ندایم دهد که  :

   خدایت ، یک سهم آرزو، عطایت کرده است ،

   بی درنگ

   ساعتی از دیدار ِ تو را

   خواهم خواست  و دیگر ، هیـچ  ...

    دلتنگت هستم ، بی شُمار

   ای ماندنی ترین ماندگار !

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل سمیرات

حس می کنم حریر حضورت را در لحظه های سختی تنهایی

بوی تو در فضاى زمان جارى ست مانند عطر پونه ى صحرایی

در برف زارِ سردِ دلم کرده ست اى نرگس بهارى من سبزت

تقدیر ، این مقدّر بى برگشت، تقدیر، این سفیر اهورایى

می گوید از یکی شدنم با تو احساسم ، این لطافت سحرانگیز،

 حسّم به من دروغ نمی گوید درپیشگاه اقدس شیدایى

بوی تو را شنیده ام از باران، بارانِ چشم هاىِ غزلْ کاران

در آبسال سبز غزل کاری با رمزِ صبح شرجى ِرؤیایی

آتش زدى به ظلمت ایمانم ، برداربستِ طاقت ِ بنیانم

با چشم و روى ِ روشن ِ خورشیدى ، با گیسوى طنابى یلدایى

عاشق که مى شدم نهراسیدم از فتنه هاى واهى بدنامى

از آن که گفته اند که مى ارزد ، عاشق شدن به فتنه ى رسوایى

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


دعوا

دلم می خواد دعوا کنیم

تو بگی
من بگم!
تو صداتو ببری بالا!
من صدامو ببرم بالا!
تو داد بزنی
من داد بزنم!
تو بلندتر داد بزنی
من بلندتر داد بزنم
تو بلندتر داد بزنی و عصبانی بشی
من بلندتر داد بزنم و با مشت بکوبم تو سینه ات!
تو دستامو بگیری
من باز داد بزنم...
توبگی بس کن!
من بغض کنم و باز داد بزنم...!
تو بخوای آرومم کنی
من گریه کنم و سرمو تکون بدم و تقلا کنم و باز داد بزنم...
تو دستامو ول کنی و  محکم بغلم کنی
من صورتم رو  فشار بدم به سینه تو با مشت بکوبم تو سینه تو باز گریه کنم
تو نوازشم کنی
من هق هق بزنم و با مشت بکوبم تو سینه ات و باز گریه کنم
تو بوسم کنی  و دستامو بگیری وبگی دوستت دارم بسه دیگه
* * *

http://upcity.ir/images/14875520827529684959.jpg

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


Online User

:: موضوعات مرتبط: عکس، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل سمیرات

عسلم بمون من رو تنهانذار
اگه بهم بگی فقط نرو دوستت دارم بمون
به خدا از غرورت کم نمیشه
کاشک میدونستی چقدر
غمگین هستم
چقدرتنهام
بمون

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات