یا ابا عبد الله...
با لبت رنگ عقیق یمن از یادم رفت
همچنان که جگر خویشتن از یادم رفت...
من اویسم بگذارید که اتراق کنم
بوی شهر تو که آمد قرَن از یادم رفت...
جذبه عشق چنین است فقط ذوب کند
صحبت نام تو شد نام من از یادم رفت...
قصد 'ربِّ اَرِنی' گفتنِ من دیدن توست
تا نگاهم به تو افتاد 'لن' از یادم رفت...
مرغ باغ ملکوتم به حرم آمده ام
بر روی گنبد زردت چمن از یادم رفت...
مثل فطرس نکنم پشت به گهواره ی تو
بال من خوب که شد پر زدن از یادم رفت...
ندهد فرصت گفتار به محتاج کریم 
بی سبب نیست کنارت سخن از یادم رفت...
میرود دل به همان جا که تعلق دارد

صحبت کرب و بلا شد وطن از یادم رفت...




نويسنده : عبدالنبی سمیرات