تقدیم به پدر خوبم

والـلـه ما يسوى أعـيـش الـدنيـا دونـك

به خدا سوگند که من نمي توانم بدون تو در اين دنيا زندگي کنم

لا ولا تسـوى حيـاتي بهـالـوجود

و وجود من نيز در اين دنيا بدون تو هيچ ارزشي ندارد

دامك إنت الـلي رحـلـت وكـيف

و تا زمانيکه تو هجرت کرده اي من چگونه

باصبر على الـبعاد وكـيف بـنـثـر ها لـورود

چگونه مي توانم اين دوري تو را تحمل کنم و چگونه اين گلها را بدون تو پرپر کنم

ما وعـدت إنـك تـقـا سمـني المحبـة

مگر اين تو نبودي که با من پيمان بستي که در مهرباني با من سهيم باشي

وتـبـقى لي حب ولـدروبي دلـيـل

و عشق من باقي بماني و بهانه اي براي راه زندگي من باشي

بس حسـافة الـبعـد كان أقـرب وأرحم

وليکن افسوس که جدايي براي تو آسان تر و دلپذيرتر بود

حسبي الله وحده ونعم الوكيل

روح أنا راضي بغـيـابك يا حياتي

وجود من به اين دوري قانع مي باشد اي هستي من

هـذي قسمة لي وهـذي لي نصيب

اين سهم من از روزگار و تقدير من مي باشد

كنت شمعة تطـوي وتشـرق حياتي

تو همچون شمعي بودي که باعث طلوع عشق در زندگيم گشتي

إنطـفـيـت ورحت في وقت المغـيـب

وليکن خاموش شدي و به دوردستها سفر کردي





:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات