باغچه را هنوز برف پوشانده است
با اينكه تا بهار فاصله اي نيست
من رد پاي زائرانت را مي بينم
وقتي شاخه هاي لخت انار روضه مي خوانند
و باد نشسته پاي درخت انگور ، سينه مي زند . . .
عاشورا با تلي از گريه ، كوچه را پر كرده است
و دستهاي ابالفضل روي شانه هاي كودك همسايه ، زنجير مي زند
دستهاي مادرم كه از تكيه برگشته
عطر فرات دارد
و خانه را بوي قيمه فرا گرفته است
هوس مي كنم بگريم
و برفهاي باغچه آب مي شوند
چادري از جنس گل يخ
كوچه را شمع مي پاشد
و مادر، پي گريه اش
نذر سالهاي گذشته را ادا مي كند . . .
ماه طلوع مي كند
برف ، مثل نگاه من سياه مي پوشد
:: برچسبها: سمیرات,