اگر فردا
اگر فردا

اگر فردا

در اختیار ما بود شاید میتونستیم چند دقیقه

با وصال معشوق خیالی خوش باشیم!

ولی دریغ که فردا چون مرغی تیز بال و وحشی

دایمااز دست ما فرار میکند و همین که نزدیک آن میرسیم

مانند جادوی جادو گران تغییر شکل میدهد

و ما بیچارگان هوسباز را به جستجوی خود در تب و تاب رها میکند.

بدین است که عمر ما به آرزو و تمنّا میگذرد

و دایما" در هوای فردا قصرهای خیالی و دلفریب میسازیم

 غافل از اینکه بنای آینده بر هواست !

 و فردا همچون نقشهای شعبده که جز در آیینه خیال وجود ندارد .

اساس زندگی برامروز استوار است.

مردم عادت کردند که هیچوقت از زندگی خود راضی نباشند

و از آنچه که دارند بهره نمیبرند و در جستجوی آنچه ندارند رنج میبرند

به همین دلیل است که همه آنها از روزگار شکایت دارند

و از بخت خود مینالند

از زمین ناراضی و از آسمان عصبانی هستند

و روز های خود را با بدبختی میگذرانند

نگاههای آشفته آنها نشان میدهد که به

دنبال گمشده خیالی خود هستند .

بعضی آدما نه به امروز توجهی دارند و نه از فردا نگران

در گذشته سرگردانند

دایما" به روزهای تلف شده و فرصتهای از کف رفته تأسف میخورند

و جان شیرین خود را به حسرت میگذرانند

به عقیده آنها همه چیز در قبرستان گذشته مدفون شده

و آرزوها و امیدها و فرصتهای خوب

در ویرانه ایام به زیر گرد و غبار فرو رفته است.

چون مسافری که در بیابانی بی آب و گیاه

همه چیز خود را از دست داده باشد

دایما" از گذشته نگرانند و چون بوم شوم بر خرابه ایام فنا شده

از بدبختی خود ناله میکنند !

در نظر آنها دقایق حال، ارزش و بهایی ندارد

 عجب اینجاست که فردا همین که این دقایق نا چیز و بی بها تلف شد

و در قبرستان ایام فرو رفت بر گذشتن آن

                                         حسرت می خورند.


 






:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات