چهار شنبه 20 دی 1391
دیروز باران بارید. بارانی شدم بارانی و زنده و خیس خیس از لحظه های ناب زندگی. دیروز خیابان خلوت بود. نه فریادی نه دودی و نه هیچ.... دیروز آسمان ها روشنتر بود.مثل آسمان کودکی ها. لبخند رامیشد در نگاه خیسش دید. دیروز باران باخود مهمان آورده بود. زندگی ، لبخند و خاطرات کودکیم با او همراه بودند. دیروز بازهم زنده شدم نفس کشیدم خندیدم و سجاده ام را به دست قطرات پاک باران تطهیر کردم.
:: برچسبها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات