حرف دل

در ضیافت اتش ها

خاکستر می شوند

گلوی وارثان دریا

تا چشم ..ها می گیرد

می گیرند ابتدای اب را

و سطرها می گریند

تیرها گل می کنند

له می کنند

سینه یی

که نه انگار بهانهء شان بود

باشند که ببینند

روزی بوسه بر فرقش مرسلین جابود

چهار راه حوادث

نفرت...

مجاور دامنی رو به افتاب

وارثان فاجعه

دسته/// دسته

شیطنتشان را رسید می گیرند

وای شیطان...

یادم رفت او که بازارش سکه است

Online User

:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل

زبان حال زینب در مقتل

این زمین کربلاست                                                تیرباران بلاست

بوی خون می آید و                                                 کشته شه در قتلگاست

جان زینب ای خدا بر زمین افتاده است                  از سر زین سرنگون، شاه دین افتاده است

غلغله زین غصه درعالمین افتاده است                   رشک فردوس برین، مقتل خون خداست

چشمه خون ازتنش، ای خدا جاری بود                        کارمن با یاد او، بعد ازاین زاری بود

خیمه ها در سوگ او، درعزاداری بود                         پرفضای خیمه ازنغمه واغربتاست

 در یم خون خفته است، پادشاه بی سپاه                      غمگنانه خواهرش، برتنش غرق نگاه

 زاده زهراشده تشنه کشته بی گناه                           نورچشم مصطفی کشته تیغ جفاست

یک طرف راسش به نی، پیش روی زینب است         یک طرف خیمه گهش جمله درتاب وتب است

 روز زینب بعد ازاین، ازغم مولا شب است              بی برادر، بی پناه ،همسفر با اشقیاست

 

Online User

:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل

اشک فرات بود ز مشکت چکیده بود

یا خیسی خجالت دست بریده بود

یک تیر چشمه از دل مشک تو باز کرد

یک تیر اشک چشم تو از هم دریده بود

حی علی الفلاح تو ادرک اخا بود

در ظهر رکعتی که قیامت خمیده بود

دیدی که سمت دشت نگاه تو از عطش

رنگ از رخ تمام غزالان پریده بود

دیگر زبان تشنگی اش بند آمده

حتماً سکینه واقعه ها را شنیده بود

حتی فرات گوشۀ چشمی کبود داشت

این ها همه به احترام حضور شهیده بود

نفرین به حاملان امان نامه کرده ای

این هم یک از هزار صفات حمیده بود

دشمن ستمگری به نهایت رسانده است

حتی خدا شریک تو در این عقیده بود

آیا فراز نیزه فقط صبر می کنی ؟

خاری اگر به پای یتیمی خلیده بود

Online User
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


طفل نخورده آب کمی در حرم بخواب

لالا گلم ، عزیز دلم ، اصغرم بخواب

شرمنده ام که شیر ندارم ...به سینه ام

ناخن مکش تو خاک مکن بر سرم بخواب

آرام که نمی شوی ای میوه ی دلم

خیمه به خیمه هرچه تو را می برم ، بخواب

نزدیک به سه روز و سه شب می شود علی

پلکم به هم نیامده مادر ، برم بخواب

لالا گلم ، ببین که شبیه تو تشنه ام

آتش مزن به جان من ای مادرم ، بخواب

من خواب دیده ام که سرت روی نیزه بود

خواب و خیال بود نشد باورم ، بخواب

Online User
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


فرزند حسین بن علی، تاب نداشت
در فکر عطش بود و علی خواب نداشت

از هرم عطش، لبان اصغر می سوخت
رنگی به رخش، نوگل ارباب نداشت

لبخند به رخسار پدر می زد وبعد
دریای لبانش به خدا، آب نداشت

حلقوم ظریف، نازک طفل رضیع
سهمی به جز از سه شعبه ناب نداشت

گهواره شده خالی و لالایی نیست
جز دیده پر ستاره ،ارباب نداشت

این هم سند غریبی ثارالله
بیچاره رُبابش، دُر نایاب نداشت

 

Online User
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل
Online User

:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


صفحه قبل 1 ... 43 44 45 46 47 ... 48 صفحه بعد