حرف دل سمیرات

خدایا!

کودکان گل فروش را می بینی؟!

مردان خانه به دوش،

دخترکان تن- فروش،

مادران سیاه پوش،

کاسبان دین فروش،

محراب های فرش پوش،

پدران کلیه فروش،

زبان های عشق فروش،

انسانهای آدم فروش،

همه رامی بینی؟!

می خواهم یک تکه آسمان کلنگی بخرم،

دیگر زمینت بوی زندگی نمی دهد رفیق…!!!


Online User

:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل سمیرات

باغچه را هنوز برف پوشانده است

با اينكه تا بهار فاصله اي نيست

من رد پاي زائرانت را مي بينم

وقتي شاخه هاي لخت انار روضه مي خوانند

و باد نشسته پاي درخت انگور ، سينه مي زند . . .

عاشورا با تلي از گريه ، كوچه را پر كرده است

و دستهاي ابالفضل روي شانه هاي كودك همسايه ، زنجير مي زند

دستهاي مادرم كه از تكيه برگشته

عطر فرات دارد

و خانه را بوي قيمه فرا گرفته است

هوس مي كنم بگريم

و برفهاي باغچه آب مي شوند

چادري از جنس گل يخ

كوچه را شمع مي پاشد

و مادر، پي گريه اش

نذر سالهاي گذشته را ادا مي كند . . .

ماه طلوع مي كند

برف ، مثل نگاه من سياه مي پوشد



Online User

:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


لعنت به من چه ساده دل سپردم

لعنت به من اگر واسش می مردم

دست منو گرفت و بعد ولم کرد

لعنت به اون کسی که عاشقم کرد

یکی بگه که ماه من کی بوده

مسبب گناه من کی بوده

سهم من از نگاه تو همین بود

عشق تو بدترین , قسمت بهترین بود

تو دل بارون منو عاشقم کرد

بین زمین و آسمون ولم کرد

یکی بگه که چه جوری شد که این شد

سهم تو آسمون و من زمین شد

Online User
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


شعر

خوشا به نيمه شبى با خدا صفا كردن

زبان حال گشودن زدل دعا كردن

تمام لذّت عالم نمى رسد قدرش

به يك دقيقه مناجات، با خدا كردن

به صد هزار قبولى عمره مى ارزد

به دهر يك گره از كار خلق وا كردن

به ادّعا نتوان برد بهره اى فردا

كه بهره از عمل آيد نه ادّعا كردن

در اين سراى دو در، از درى درآ اى دوست

كه حاجتى بتوان از كسى روا كردن

براى جلب رضاى خدا بكوش اى دل

كه مشكل است خدا را زخود رضا كردن

به زرق و برق زر اى دل مناز، مى بازى

كه كار زر، بود از حق تو را جدا كردن

بهشت برگ عبورش محبّت مولاست

خوشا به حبّ على دورى از خطا كردن

 

ژوليده نيشابورى

منبع:taahod.com



Online User

:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


عبدالله فرزند امام حسین "ع"

جموعه: متفرقه دینی

شهادت عبدالله بن الحسن,عبدالله بن الحسن, نحوه شهادت عبدالله بن الحسن

 

عبدالله بن حسن بن علي بن ابيطالب
«عبدالله» کودک چند ساله امام مجتبی(علیه السلام) است. مادر عبدالله دختر «شلیل بن عبدالله بجلّی» بوده است. (1)
شیخ مفید چنین نقل می‌کند: پس از آن که «مالک بن نسر کندی» با شمشیرش به سر مبارک امام حسین(علیه السلام) زد، امام پارچه‌ای درخواست فرمود و با آن سر مبارکش را محکم بست و عمامه‌ای بر کلاه خود بست. شمر و دیگران هم به جایگاه خود بازگشتند. زمانی گذشت تا امام بار دیگر به میدان بازگشت و آنها هم بازگشتند و آن حضرت را محاصره کردند.
عبدالله پسر امام مجتبی(علیه السلام) هنوز به حد بلوغ نرسیده بود و در خیمه‌گاه با زنان به سر می‌برد. هنگامی که متوجه حمله دشمن به جانب امام شد، از خیمه‌گاه بیرون دوید. او سراسیمه و شتابان رو به جانب امام حسین(علیه السلام) رفت و در کنار عمویش ایستاد. حضرت زینب (علیهاالسلام) او را دنبال کرد و به او رسیده بود. او تلاش کرد که آن کودک را نگه دارد. امام حسین(علیه السلام) به خواهرش فرمود: «احبسیه یا اخیه؛ ای خواهرم! او را نگهدارید.» آن کودک از این که بازداشته شود، سخت امتناع می‌ورزید. او به عمه‌اش گفت: «والله لا افارق عمّی(2)؛ سوگند به خدا، از عمویم جدا نمی‌شوم.»
 نحوه شهادت عبدالله بن الحسن(علیه السلام)
ناگاه «ابجر بن کعب» شمشیر خود را به سوی امام پایین آورد. عبدالله فریاد زد: «ای پسر زن ناپاک! وای بر تو! آیا می‌خواهی عمویم را بکشی؟» بَحر قصد ضربه زدن به امام را داشت.ناگاه عبدالله دستش را پیش آورد تا ضربه را از امام دور سازد. ولی دست مبارکش تا پوست قطع شد و دست آویزان گشت.
کودک فریادش بلند شد: «یا امتاه؛ ای مادرم!» حسین(علیه السلام) او را در بر گرفت و به سینه چسبایند و فرمود: «ای فرزند برادرم! بر آنچه به تو رسیده صبر کن و آن را به حساب خیر بگذار؛ چرا که خداوندا تو را به پدران صالحت ملحق خواهد کرد.»(3)
امام دست خود را به آسمان بلند کرد: «پروردگارا! قطرات باران را از اینها دریغ بدار و برکات زمینت را از اینها باز دار؛ پروردگارا! پس اگر تا هنگام (مرگ) آنها را مهلت داده و بهره‌مند می‌سازی، بین آنها تفرقه بینداز و هر کدام را به راهی جداگانه بدار؛ و سردمداران را هرگز از اینها راضی مدار؛ چرا که اینها ما را دعوت کردند تا که یاریمان کنند، سپس بر ما دشمنی کردند و ما را کشتند.» (4)
ابوالفرج گوید: در نهایت عبدالله به دست «حرملة بن الکاهل الاسدی» به شهادت رسید.(5) در زیارت ناحیه مقدسه آمده: «السلام علی عبدالله بن الحسن بن علی الزکی» و سپس بر قاتل او به نام «حرملة بن کاهل الاسدی» نفرین شده است. (6)

Online User

:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


شهادت حضرت رقیه"ع"

جموعه: زندگینامه بزرگان دینی

شهادت حضرت رقیه,نحوه شهادت حضرت رقیه(س),زندگي نامه حضرت رقیه (س)

 شهادت حضرت رقیه علیهاالسلام
عمه، بابایم کجاست؟
اسارت دشوار و یتیمی دردی عمیق است. یک سه ساله، چگونه می تواند تمام رنجِ تشنگی و زخم تازیانه اسارت و از آن بدتر، درد یتیمی را به جان بخرد، آن هم قلب کوچکِ سه ساله ای که تپیدن را از ضربانِ قلب پدر آموخته و شبی را بی نوازش او به صبح نرسانده است. امّا... امّا او رقیه حسین است و بزرگی را هم از او به ارث برده است. رقیه پس از عاشورا، پدر را از عمه سراغ می گیرد و لحظه ای آرام ندارد، با نگاه های کنجکاوش از هر سو ـ تمام عشقش ـ پدرش را می جوید و سکوتِ عمه، سؤال او را بی جواب می گذارد و او باز هم می پرسد: «عمه، بابایم کجاست؟...»
لحظه های بی قرار
این جا خرابه های شام، منزل گاه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است. رقیه با اسیران دیگر وارد خرابه می شوند، اما دیگر تاب دوری ندارد. پریشان در جست و جوی پدر است. امشب رقیه، فقط پدر و نوازش های پدر را می خواهد. امشب رقیه علیهاالسلام است و عمه، امشب رقیه علیه السلام است و سر بابا، امشب ملائک آسمان از غم دختر حسین علیه السلام در جوش و خروشند، امشب شب وداع رقیه علیهاالسلام و زینب علیهاالسلام است. او در آغوش عمه، بوی پدر را به یاد می آورد و دستان پر مهر او را احساس می کرد.
گل نازدانه پدر
رقیه ...رقیه نجیب! ای مهتاب شب های الفت حسین! ای مظلوم ترین فریاد خسته! گلِ نازدانه پدر و انیس رنج های عمه!
رقیه... رقیه کوچک! ای یادگار تازیانه های نینوا و سیل سیلی کربلا! دست های کوچکت هنوز بوی نوازش های پدر را می داد، و نگاه های معصوم و چشمان خسته ات، نور امید را به قلب عمه می تاباند.
رقیه... رقیه صبور! بمان، که بی تو گلشن خزان دیده اهل بیت، دیگر بوی بهار را استشمام نخواهد کرد، تو نوگل بهشتی و فرشته زمینی، پس بمان که کمر خمیده عمه، مصیبتی دیگر را تاب نخواهد آورد.
غربتِ خرابه
یا رب امشب چه شبی است. در و دیوار فرو ریخته این خرابه غزل کدامین خداحافظی را می سرایند؟ زینب، این بانوی نور و نافله های نیمه شب، دستی به آسمان دارد و دستی بر سر رقیه؛ بخواب عزیز برادرم!
باز هم رقیه علیهاالسلام و گریه های شبانه، باز هم بهانه بابا و بی قراری هایش، و این بار شامیان چه خوب پاسخ بی قراریِ رقیه علیهاالسلام را می دهند و سر حسین علیه السلام را نزد او می آورند.
آن شب، هیچ کس توان جدا کردن رقیه علیهاالسلام را از سرِ بابا نداشت. تو با سرِ بابا چه گفتی؟ چشم های پدر، کدامین سرود رفتن را برایت خواند که مانند فرشته ای کوچک، از گوشه خرابه تا عرش اعلا پر کشیدی و غربتِ خرابه را برای عمه به جای نهادی.
متاب ای ماه، متاب!
امشب، غم گین ترین ماه، آسمان دنیا را تماشا می کند. آسمان! چه دل گیری امشب، گویی غم مصیبتی به گستردگی زمین، قلبت را می فشرد. امشب فرشته های سیاه پوش، بال در بال هم، فوج فوج به زمین می آیند و ترانه غم می سرایند. در و دیوار خرابه، از اندوه زینب علیهاالسلام ، بر سر و سفیر می کوبند. امشب چشمه های آسمان، از گریه خونین زینب علیهاالسلام ، خون می بارد و چهره زمین از وسعت اندوه، تاریک است. متاب امشب ای ماه، متاب! هیچ می دانی، امشب گیسوان پریشانِ رقیه، به خواب کدامین نوازش رفته است؟ متاب که دردهای آشکار بسیار است. متاب که زخم های بی شمار بسیار است. متاب که دل پر شرار زینب علیهاالسلام به شراره جدایی نازنینی دیگر، در سوز و گداز است. متاب که امشب خرابه شام، از داغ سه ساله گل حسین، تیره ترین خرابه دنیاست. متاب ای ماه، متاب!
آرام نازنین عمه
آرام نازنین عمه! آرام، مبادا شامیان صدای گریه و بی تابی دختر حسین را بشنوند. این خرابه کجا و آغوش گرم و نوازش های مهربان بابا کجا؟ این سر بریده بابا و این دختر کوچک حسین. هر چه می خواهد دل تنگت، بگو. بابا، امشب به مهمانی دلِ بی قرارت آمده، بگو از سیلی خوردن ها و تازیانه ها و آتش خیمه های عصر عاشورا. بگو از درد غربت و محنت غریبی، بگو از صورت های نیلی و اسیری و بیابان های بی رحمی. بگو از بی شرمی یزیدیان و کوفیان سست پیمان و استقبال شامیان، آرام، نازنین عمه! آرام. اکنون تو، به مهمانی بابا می روی. سفر به سلامت!
اندوه هجرت
امشب به وعده گاه نخستین باز می گردی. آن جا پدر و ملائک، به اشتیاق، در انتظار تو هستند. امشب آسمان گرفته و تاریک است و باد خزان غبار مرگ می پاشد. گریه امان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بریده است و عشق از غم این هجران، و اندوه هجرت تو گل تازه شکفته و معطری که در قلب بهار می پژمرد، زار می نالد، آرام و قرار زینب علیهاالسلام ، رفته است. سرانجام آن لحظه فرا رسید و رقیه علیهاالسلام کوچک زینب، از خاک تا افلاک پر کشید.
تو را چه بنامم
تو را چه بنامم، که ناب تر از شبنم های صبح گاه بر گلبرگ تاریخ نشسته ای. تو را چه بسرایم که آوازه برکت و کرامتت، موج وار، همه دل ها را به تلاطم در آورده است. تو را چه بنامم که بیش از سر بهار در آغوش بابا، طعم زندگی را نچشیدی و مانند او، غریبانه از غربت این غریبستان خاکی بار سفر بستی. پس سلام بر تو، روزی که به عالم خاکی گام نهادی و روزی که به افلاک پر کشیدی.
میلاد نوگل امام حسین علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام ، به برادرش امام حسین علیه السلام وصیت نمود که با ام اسحاق که همسرش بود وصلت کند. امام حسین علیه السلام به سفارش برادر عمل کرد و ثمره آن ازدواج، دختر نازدانه ای به نام رقیه شد. با تولد حضرت رقیه علیهاالسلام در سال 57 قمری، مدینه نور دیگری گرفت و خانه کوچک امام، گرمای تازه ای یافت. دیری نپایید که ام اسحاق جان به جان آفرین تسلیم کرد و رقیه کوچک از نعمت مادر محروم شد. امام حسین علیه السلام او را در آغوش پر مهر خویش، بزرگ کرد و پیوسته به خواهرش زینب علیهاالسلام سفارش می فرمود که برای رقیه علیهاالسلام مادر باشد و به او محبّت کند.
بی مادری حضرت رقیه علیهاالسلام ، پرستاری های حضرت زینب علیهاالسلام و سفارش های حضرت امام حسین علیه السلام باعث شده بود، پیوندی عمیق، بین حضرت زینب علیهاالسلام و حضرت رقیه علیهاالسلام پدید آید.
رقیه در کربلا
از لحظه ورود کاروان به کربلا، رقیه لحظه ای از پدر جدا نمی شد، شریکِ غم ها و مصیبت های او بود و با دیگر یاران امام از درد تشنگی می سوخت. یکی از افراد سپاه یزید می گوید:
من در میان دو صف لشکر ایستاده بودم، دیدم کودکی از حرم امام حسین علیه السلام بیرون آمد، دوان دوان خود را به امام رسانید، دامن آن حضرت را گرفت و گفت: ای پدر، به من نگاه کن! من تشنه ام. این تقاضای جان سوز آن دختر تشنه کام و شیرین زبان، چون نمکی بر زخم های دل امام بود و او را منقلب کرد، بی اختیار اشک از چشمان اباعبداللّه علیه السلام جاری گردید و با چشمی اشک بار فرمود: «دخترم، رقیه! خداوند تو را سیراب کند؛ زیرا او وکیل و پناه گاه من است.» پس دست کودک را گرفت و او را به خیمه آورد و او را به خواهرانش سپرد و به میدان برگشت.
رقیه و سجاده پدر
گاه سجاده امام حسین علیه السلام ، با دست های کوچک حضرت رقیه علیهاالسلام باز می شد و او به انتظار پدر می نشست تا می آمد و در آن سجاده به نماز می ایستاد و رقیه علیهاالسلام از آن رکوع و سجود امام لذت می برد. در کربلا نیز رقیه علیهاالسلام ، هر بار هنگام نماز، سجاده امام را می گشود. ظهر عاشورا به عادت همیشگی منتظر بابا بود، ولی پس از مدتی، شمر وارد خیمه شد و رقیه علیهاالسلام را کنار سجاده پدر دید که سراغ او را می گرفت، آن ملعون نیز جواب این سؤال را با سیلی محکمی که به صورت کوچک او نواخت، پاسخ گفت.
رقیه در راه شام
کاروان کربلا، از کوفه راهی شام شد، همان کاروانی که اهل بیت پیامبر بودند و به اسیری از کربلا آورده شده بودند، در بین راه که سختی و مشکلات بر رقیه کوچک فشار آورده بود، شروع به گریه و ناله کرد. یکی از دشمنان چون آن فریاد و ضجه را شنید، به رقیه علیهاالسلام گفت: ای کنیز، ساکت باش؛ زیرا این با گریه تو ناراحت می شوم. آن حضرت بیشتر اشک ریخت، بار دیگر آن نامرد گفت: ای دختر خارجی، ساکت باش. حرف های زجر دهنده آن مرد، قلب رقیه علیهاالسلام را شکست، رو به سر پدر فرمود: ای پدر! تو را از روی ستم و دشمنی کشتند و نام خارجی را هم بر تو گذاردند، پس از این جمله ها، آن دشمن خدا، غضب کرد و با عصبانیت رقیه را از روی شتر بر زمین انداخت.
رقیه در خرابه شام
بعد از ورود اهل بیت امام حسین علیه السلام به شام، آنان را در خرابه ای نزدیک کاخ سبز یزید جای دادند. روزها آفتاب و شب ها، سرما به شدت آنان را اذیت می کرد. علاوه بر آن، نگاه مردم شام که به تماشای خرابه نشینان می آمدند، داغی جان سوز بود. روزی حضرت رقیه علیهاالسلام ، به جمع شامیان که در حال برگشتن به خانه های خود بودند، اشاره کرد و ناله ای دردناک از دل برآورد و به عمه اش گفت: ای عمه، اینان کجا می روند؟ آن حضرت فرمود: ای نور چشمم اینان ره سپار خانه و کاشانه خود هستند. رقیه گفت: عمه جان مگر ما خانه نداریم، و زینب علیهاالسلام فرمود: نه، ما در این جا غریبه هستیم و خانه ای نداریم، خانه ما در مدینه است. با شنیدن این سخن، صدای ناله و گریه رقیه بلند شد.
رقیه و خواب پدر
سختی های اسارت، رقیه علیهاالسلام را به شدت می رنجاند و او یک سره بهانه بابا را می گرفت، شبی در خرابه شام و در خواب، پدر را دید، چون از خواب برخاست و چشم گشود، خود را در خرابه یافت و از پدر نشانی ندید. از عمه سراغ پدر را گرفت و زینب علیهاالسلام بسیار گریه کرد و رقیه علیهاالسلام نیز با عمه گریست. آن شب باز صدای عزاداری زنان اهل بیت بلند شد؛ مجلسی که نوحه سرایش رقیه علیهاالسلام بود. از سر و صدای اهل بیت، یزید از خواب بیدار شد و پرسید چه خبر است؟ به او خبر دادند که کودکی سراغ پدرش را گرفته است. یزید دستوری داد، سر پدرش را برای او ببرند.
این دستور یزید نشان از رذالت و شقاوت طینت او بود و برگی دیگر از دفتر مظلومیت های بی شمار اهل بیت را گشود.
پرواز به سوی پدر
وقتی به دستور یزید، سر پدر را برای رقیه علیهاالسلام آوردند، رقیه سر را در بغل گرفت و عقده های دل را باز کرد و هر چه می خواست با سر بابا گفت. آن شب رقیه علیهاالسلام ، گم شده خود را یافته بود، اما بی نوازش و آغوش گرم. پس لب هایش را بر لب های بابا گذاشت و آن قدر گریست تا جان به جان آفرین تسلیم کرد. پشت خمیده زینب علیهاالسلام شکست، رو به سر برادر فرمود: آغوش بگشا که امانتت را باز گرداندم. دیگر کسی ناله های شبانه رقیه علیهاالسلام را در فراق پدر نشنید.
وداع زینب علیهاالسلام با رقیه علیهاالسلام
وقتی کاروان اسیران کربلا، به مدینه بر می گشت، غمی جان کاه وجود زینب علیهاالسلام را می آزرد؛ چگونه از خرابه و شام دل بکند؟ نو گلی از بوستان حسین علیه السلام در این خرابه آرمیده، شام بوی رقیه علیهاالسلام را می دهد، رقیه ای که یادگار برادر بود و نازدانه پدر و در دست زینب علیهاالسلام امانت. زینب علیهاالسلام بی رقیه چگونه به کربلا و مدینه وارد شود؟ غم سراسر شام را گرفته و گریه ها، باز هم سکوت شهر را در هم شکسته است.
راز دل با پدر
هنگامی که در خرابه شام، سر پدر را نزد رقیه علیهاالسلام آوردند، آن دختر کوچک بسیار گریست و سخنانی بر زبان آورد که شیون اهل بیت علیه السلام را بلند کرد و آتش بر دل زینب علیهاالسلام نشاند:
پدر جان! کدام سنگ دلی سرت را برید و محاسن تو را به خون پاکت خضاب کرد؟
پدر جان! چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پس از مادر از غم فراق او به دامان تو پناه می آوردم و محبت او را در چشم های تو سراغ می گرفتم، اکنون پس از تو به دامان که پناه برم؟
پدر جان! پس از تو چه کسی نگهبان دختر کوچکت خواهد بود، تا این نهال نو پا به بار بنشیند؟
پدر جان! پس از تو چه کسی غم خوار چشم های گریان من خواهد بود؟
پدر جان! در کربلا، مرا تازیانه زدند، خیمه ها را سوزاندند، طناب بر گردن ما انداختند و بر شتر بی حجاز سوار کردند و ما را اسیران از کوفه به شام آوردند.
شام، حرم یادگار حسین علیه السلام
رقیه کوچک و یادگار حسین علیه السلام ، پس از رحلت در خرابه شام، همان جا مدفون گردید، کم کم مقبره ای به روی قبر بی چراغ او ساخته شد و بارگاهی برای عاشقان شد. حرمش، میعادگاه عاشقان دل سوخته اباعبداللّه است. بوی حسین، از هر گوشه اش روح و جان را می نوازد. نیازمندان، دست حاجت به سویش دراز می کنند و خسته دلان بار سنگین دل را در کنار او می گشایند. زیارت حرم و بارگاهش آرزوی هر دل داده ای است.
شهادت حضرت رقیه در سروده شاعران
سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم     روز خود را به چه روزی بنگر شب کردم
تازیانه چو عدو بر سر و رویم می زد     ناامید از همه کس روی به زینب علیهاالسلام کردم
* * *
اشک یتیم
ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم     رو از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم
پژمرد گل روی تو از تابش خورشید     در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم
لبریز شرای عمه دگر کاسه صبرم     بر حال تو و این دل ویرانه بگرییم
نومید ز دیدار پدر گشته دل من     بنشین به کنارم، پریشانه بگرییم
گردیم چو پروانه به گرد سر معشوق     چون شمع در این گوشه کاشانه بگرییم
این عقده مرا می کشد ای عمه     پیش نظر مردم بیگانه بگرییم

منبع:hawzah.net

  

Online User

:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


فضیلت زیارت عاشورا

در فضيلت زيارت عاشورا رواياتي ذکر شده است که ما در اينجا برخي از آنها را مي آوريم.

 

 

روايت اول:

 

شيخ طوسى در كتاب مصباح المجتهد از محمد بن اسماعيل بن يزبع و او از "صالح بن عقبه" و او از پدرش و او از امام باقر(عليه‎السلام) روايت مي‎كند كه فرمود: هر كس حسين بن على (عليهماالسلام) را در روزعاشورا - دهم محرم - زيارت كند و نزد قبر آن حضرت گريان شود روز قيامت خداوند را با ثواب دو هزار حج و دو هزار عمره و دو هزار جهاد ملاقات كند، آن هم ثواب حج و عمره و جهادى كه در خدمت رسول اكرم و ائمه طاهرين(عليهم‎السلام) بوده باشد.

 

 

راوى مي‎گويد: عرض كردم فدايت شوم براى كسى كه در شهر يا كشور ديگريست و نمى‎تواند در آن روز خود را به قبر آن حضرت برساند چه ثوابى خواهد بود؟

 

 

حضرت فرمودند: اگر چنين باشد به صحرا يا بالاى بام خانه خود رود و با اشاره به سوى قبر آن حضرت، سلام داده و بر لعن قاتلان آن حضرت جديت كند، و بعد دو ركعت نماز بخواند و اين كار را هنگام برآمدن روز قبل از ظهر انجام دهد، آنگاه هم خودش در مصيبت آن حضرت گريه كند و هم اگر ترسى نداشته باشد امر كند تا خانواده او نيز بر آن حضرت گريه كنند و در خانه‎اش مجلس ‍ مصيبتى برپا كرده و مصيبت حضرت سيدالشهداء را به يكديگر تعزيت گويند. من ضامن مي‎شوم كسى كه اين عمل را انجام دهد خداوند تمام آن ثواب‎ها را به او عنايت فرمايد.

 
 

امام باقر(عليه‎السلام) فرمود: هر كس حسين بن على(عليهماالسلام) را در روز عاشورا زيارت كند و نزد قبر آن حضرت گريان شود؛ روز قيامت خداوند را با ثواب دو هزار حج و دو هزار عمره و دو هزار جهاد ملاقات كند، آن هم ثواب حج و عمره و جهادى كه در خدمت رسول اكرم و ائمه طاهرين(عليهم‎السلام) بوده باشد.

 

 


راوى عرض كرد چگونه يكديگر را تعزيت بگوييم؟ فرمود بگوييد:

 

 

اعظم الله اجورنا بمصابنا بالحسين عليه‎السلام و جعلنا و اياكم من الطالبين تباره مع وليه الامام المهدى من آل محمد عليهم‎السلام؛ يعنى خداوند اجر ما را به سوگوارى بر حسين(عليه‎السلام) بيفزايد و ما و شما را از خونخواهان او همراه با ولى خود امام مهدى آل محمد(عليهم‎السلام) قرار دهد.

 

 

آنگاه حضرت فرمودند: اگر مي‎توانى آن روز از خانه بيرون مرو كه روز نحسى است و حاجت مؤمن برآورده نمى‎شود و اگر هم برآورده شود ميمون و مبارك نخواهد بود.

 


روايت دوم:



صالح بن عقبه و سيف بن عميره نقل مي‎كنند كه علقمة بن محمد الخضرمى گفت: به امام باقر (عليه‎السلام) عرض كردم دعايى به من تعليم فرماييد كه اگر از نزديك زيارت كردم بخوانم و دعايى كه اگر از دور اشاره به سلام كردم بخوانم .

 


حضرت فرمودند: اى علقمه هر گاه تو اشاره به سلام نمودى و دو ركعت نماز را خواندى هنگام اشاره به آن حضرت بعد از تكبير اين قول - زيارت عاشورا - را بگو . پس اگر تو اين زيارت را خواندى دعا كرده‎اى به آنچه كه ملائكه زائر حسين دعا مي‎كنند و خداوند صد هزار هزار درجه براى تو مي‎نويسد و مانند كسى هستى كه با امام حسين(عليه‎السلام) شهيد شده و در درجات آنها شركت كرده باشد و براى تو ثواب زيارت هر پيغمبر و رسول و هر زائرى كه امام حسين(عليه‎السلام) را زيارت كرده نوشته شود.

 


بعد از نقل زيارت علقمه مي‎گويد: امام باقر(عليه‎السلام) به من فرمودند اگر بتوانى هر روز در خانه خود اين زيارت را بخوانى تمام اين ثواب‎ها براى تو خواهد بود.

 

 

 

زیارت عاشورا

 

 

روايت سوم

 

شيخ در مصباح از محمد بن خالد طيالسى و او از سيف بن عميره نقل مي‎كند كه گفت پس از آن كه امام صادق(عليه‎السلام) از حيره به مدينه تشريف بردند با صفوان بن مهران و جمعى ديگر از اصحاب به نجف اشرف رفتيم. پس از آن كه زيارت اميرالمؤمنين(عليه‎السلام) فارغ شديم صفوان خود را به طرف قبر حضرت سيدالشهداء نمود و به ما گفت از اين مكان آن حضرت را زيارت كنيد كه من در خدمت امام صادق(عليه‎السلام) بودم كه از اين مكان آن حضرت را زيارت نمود.

 

 

صفوان گفت در خدمت امام صادق(عليه‎السلام) به اين مكان آمديم چون آن حضرت زيارت عاشورا خواندند پس از خواندن دو ركعت نماز، اين دعا را هم خواندند. آنگاه حضرت به من فرمودند: اى صفوان مواظب اين زيارت و دعا باش و اينها را بخوان كه من ضامن مي‎شوم هر كس اين زيارت و دعا را چه از دور و چه از نزديك بخواند زيارتش مقبول شود و سعيش مشكور گردد و سلامش ‍ به آن حضرت برسد و حاجت او از طرف خداوند برآورده شود و به هر مرتبه‎اى كه بخواهد برسد و او را نوميد برنگردانند.

 

 

آنگاه شروع به خواندن زيارت عاشورا كرد و بعد از نماز زيارت، دعاى علقمه را كه پس از زيارت عاشورا مي‎خوانند، خواند.

 

 

"ز" مي‎گويد به صفوان گفتم وقتى علقمة بن محمد زيارت عاشورا را براى ما نقل كرد اين دعا را نگفت .

 

 

صفوان گفت در خدمت امام صادق(عليه‎السلام) به اين مكان آمديم چون آن حضرت زيارت عاشورا خواندند پس از خواندن دو ركعت نماز، اين دعا را هم خواندند. آنگاه حضرت به من فرمودند: اى صفوان مواظب اين زيارت و دعا باش و اينها را بخوان كه من ضامن مي‎شوم هر كس اين زيارت و دعا را چه از دور و چه از نزديك بخواند زيارتش مقبول شود و سعيش مشكور گردد و سلامش ‍ به آن حضرت برسد و حاجت او از طرف خداوند برآورده شود و به هر مرتبه‎اى كه بخواهد برسد و او را نوميد برنگردانند.

 

 

اي صفوان من اين زيارت را با اين ضمان از پدرم يافتم و پدرم از پدرش على بن الحسين(عليهماالسلام) با همين ضمان و او از امام حسين(عليه‎السلام) با همين ضمان از برادرش امام حسن(عليه‎السلام) با همين ضمان و امام حسن(عليه‎السلام) از پدرش اميرالمؤمنين(عليه‎السلام) با همين ضمان و اميرالمؤمنين از رسول خدا(صلى الله عليه و آله) با همين ضمان و رسول خدا(صلي الله عليه آله) از جبرئيل با همين ضمان و جبرئيل اين زيارت را با همين ضمان از خداى عز و جل يافت و خداى عز و جل به ذات خود قسم خورده است كه هر كس امام حسين(عليه‎السلام) را با اين زيارت از دور يا از نزديك زيارت كرده و با اين دعا، دعا كند، زيارت او را قبول مي‎كنم و خواهش او را هر قدر كه باشد مى‎پذيرم و سؤالش را عطا مى‎کنم، پس نااميد از طرف من برنمي‎گردد بلكه مسرور و خوشحال، با حاجت روا شده و فوز بهشت و آزادى از آتش برمي‎گردد و شفاعت او را درباره هر كس غير از دشمن اهل بيت قبول مى‎كنم .

 


 

آنگاه صفوان گفت كه حضرت صادق(عليه‎السلام) به من فرمودند: هر وقت حاجتى برايت پيش آمد در هر مكانى كه هستى زيارت اين دعا را بخوان و حاجت خود را از خداوند بخواه كه برآورده مى‎شود و خداوند و رسول او خلف وعده نمى‎كنند.

 

 

نيز اگر چه در خبر علقمه زيارت عاشورا اختصاص به روز عاشورا دارد ولى در خبر صفوان آمده كه امام فرموده اگر بتوانى امام حسين عليه السلام را هر روز به اين زيارت بخوانى بجا آورد كه تمام اين ثوابها براى تو خواهد بود. بلكه در عبارت كامل الزيارة آمده است كه اگر بتوانى هر روز عمرت اين زيارت را بخوان .

 

 

نيز براى برآمدن حاجات و امور مهم ، خواندن زيارت عاشورا بسيار مجرب است و در ذيل خبر صفوان فرمود هر گاه برايت حاجتى پيش آيد اين زيارت را بخوان در هر كجا كه باشى و حاجت خود را از خداوند سئوال كن كه برآورده مي‎شود.

 

 

علماء براى برآمدن حاجات چهل روز پياپى خواندن زيارت عاشورا را در ساعت معين بسيار مجرب دانسته اند، گر چه در روايت چهل روز وارد نشده ولى تجربه اينمطلب را ثابت نموده است .

Online User

:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل سمیرات

كشيده عشق در زنجير جان ناشكيبا را

نهاده كار صعبي پيش ، صبر بند فرسا را

توام سر رشته داري ، گر پرم سوي تو معذورم

كه در دست اختياري نيست مرغ بند بر پا را

من از كافر نهادي هاي عشق اين رشك مي بينم

كه با يعقوب هم خصمي بود جان زليخا را

به گنجشكان ميالا دام خود ، خواهم چنان باشي

كه استغنا زني گر بيني اندر دام عنقا را

اگر داني چو مرغان در هواي دامگه داري

ز دام خود ، به صحرا افكني اول دل ما را

نصيحت اين همه در پرده با آن طور خود رايي

مگر وحشي نمي داند زبان رمز و ايما را

 

Online User

:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل سمیرات

ای حسین فاطمه این کینه هامان را ببین
قلب مجروح درون سینه هامان را ببین
یازده خورشید را کشتند و داغ تو فزون
تکه تکه زین ستم آیینه هامان را ببین

گرچه شد خورشید ما در پرده ی غیبت ولی
می رسد نورش ز ماه حضرت سید علی*
باز هم هر روز عاشورا و هر جا کربلا**
باز هم فتنه،  اگرچه هست حجت ها جلی

ترس ما

Online User

:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


عکس

Online User

:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات