اگر هم اکنون

اگر هم اکنون ، فرشته ای

   ندایم دهد که  :

   خدایت ، یک سهم آرزو، عطایت کرده است ،

   بی درنگ

   ساعتی از دیدار ِ تو را

   خواهم خواست  و دیگر ، هیـچ  ...

    دلتنگت هستم ، بی شُمار

   ای ماندنی ترین ماندگار !

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل سمیرات

حس می کنم حریر حضورت را در لحظه های سختی تنهایی

بوی تو در فضاى زمان جارى ست مانند عطر پونه ى صحرایی

در برف زارِ سردِ دلم کرده ست اى نرگس بهارى من سبزت

تقدیر ، این مقدّر بى برگشت، تقدیر، این سفیر اهورایى

می گوید از یکی شدنم با تو احساسم ، این لطافت سحرانگیز،

 حسّم به من دروغ نمی گوید درپیشگاه اقدس شیدایى

بوی تو را شنیده ام از باران، بارانِ چشم هاىِ غزلْ کاران

در آبسال سبز غزل کاری با رمزِ صبح شرجى ِرؤیایی

آتش زدى به ظلمت ایمانم ، برداربستِ طاقت ِ بنیانم

با چشم و روى ِ روشن ِ خورشیدى ، با گیسوى طنابى یلدایى

عاشق که مى شدم نهراسیدم از فتنه هاى واهى بدنامى

از آن که گفته اند که مى ارزد ، عاشق شدن به فتنه ى رسوایى

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


دیدی ای دل

دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند ؟! گفته بودم مردم اینجا بدند !

دیدی ای دل ساقه ی جانت شکست ؟! آن عزیزعهد و پیمانت شکست ؟!

دیدی ای دل درجهان یاری نیست ؟! دیدی ای دل حرف من بیجا نبود ؟!

نوبهارعمر را دیدی چه شد ؟! زندگی راهیچ فهمیدی چه شد ؟!

دیدی ای دل دوستی ها بی بهاست ؟! کمترین چیزی که میابی وفاست ؟!

ای دل اینجا باید از خود گم شوی ! عاقبت همرنگ این مردم شوی !

همش خوشکل بود به جز بیت آخر ! دلیل نمیشه چون همه بد شدن ، تو هم بخوای مثل اونا شی !  مواظب دلای پاکتون باشید !  خدافظ !

[

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


سهراب سپهری

آنگاه که غرور کسی را له می کنی

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری

می خواهم بدانم ،دستانت را به سوی کدام آسمان دراز می کنی؟!

تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟؟

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل

رای من برای تو همیشه راه چاره بود            اگرچه حرف های ما همیشه نیمه کاره بود

تمام خاطرات من تمام خاطرات تو                  هزار حرف نابه جا و چند عکس پاره بود

سکوت اسمان شب اگرچه عاشقانه است.    ولی تمام اسمان ما بی ستاره بود.

شمارش دقیقه ها و حرف های خوب ما         همیشه چند لحظه و یکی دوتا شماره بود

تمام روز وشب کنار هم شبیه ادمک              لباس های شعر ما چقدر بد قواره بود.

دلم به انتظار تو دلت به انتظار من                 ولی تمام عقل ما به فکر استخاره بود.

میان میان تو برای دوست داشتن                  فاصله ای به وسعت تمام یک اشاره بود.

و اخرش سکوت من و اخرش سکوت تو            برای من برای تو همیشه راه چاره بود.

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل

چه روزایی به پات بودم              چه روزایی به پام موندی

تموم  ارزوهامو                       تو با اشکات سوزوندی

تموم شهر میدونن                 که دستات مال من بوده

تموم کافه ها میگن                تو قهوت فال من بوده

چرا چشماتو میبندی              نگا کن توی ایینه

منو تو گرم هم بودیم              مثه ظهرای ادینه

نمیخندی بدون من               بدون تو نمیخندم

اگه بودی کنار من                 موهامو هی نمیکندم.

نگو این اخر راهه               منو تو ماله هم میشیم.

اگه تقدیر پروازه                 منو تو باله هم میشیم.

تموم کن اشک چشماتو    تموم دلخوشیم اینه

تو هر باری که میخندی      رو لب هام خنده میشینه.

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


ترانه های خاجه میری

خداحافظ

خداحافظ برای تو چه آسان بود
ولی قلب من از این واژه لرزان بود

خداحافظ برای تو رهایی داشت
برای من غم تلخ جدایی داشت

خداحافظ طلوع من غروب من
خداحافظ تو ای محبوب خوب من

سلام تو طلوع پاک شبنم بود
غروب ظلمت تاریکی وغم بود

سلام تو شروع آشناییها
نوید مهربانی ها زمان همزبانیها

دریغ از قطره های اشک سوزانم که از بیداد تو بر رخ چکیده
خزان زندگی آمد دل افسرده بعد از تو بهاری را ندیده

خداحافظ
خداحافظ
خداحافظ

 

 

 

برای آخرین بار

برای آخرین بار ، خداکنه بباره
تو این شب کویری ، یه قطره از ستاره

همیشه بودی و من ، تو رو ندیدم انگار
بگو بگو که هستی ، برای آخرین بار

وقتی دوری ، تنهایی نزدیکه
قلبم بی تو ، میترسه ، تاریکه

چه لحظه ها که بی تو ، یکی یکی گذشتن
عمرمو بردن اما ، یه لحظه بر نگشتن

تو چشم من نگاه کن ، منو به گریه نسپار
حالا که با تو هستم ، برای اولین بار

برای آخرین بار

وقتی دوری ، تنهایی نزدیکه
قلبم بی تو ، میترسه ، تاریکه

خیال تو

خیالتو می دزدم از تو شبستون خواب
تو ابرا پنهون میشم یه وقت نبینه مهتاب

بارون میشم می بارم تو آسمون چشمات
که رو زمین به یاد همه بمونه چشمات

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد