اگر مردم

اگه مردم  حلالم کنید


روی قبرم بنويسيد کبوتر شد و رفت


زير باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت


چه تفاوت که چه خورده است غم دل يا سم


آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت


روز ميلاد ، همان روز که عاشق شده بود


مرگ با لحظه ی ميلاد برابر شد و رفت 


او کسی بود که از غرق شدن می ترسيد


عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت


هر غروب از دل خورشيد گذر خواهد کرد


واژه خسته ُکه يک روز کبوتر شد و رفت

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


از جنس اسمان

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها

چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها

کسی به حال شقایق دلش نمی سوزد

و او هنوز شکوفاست بین آدمها

کسی به نیت دل ها دعا نمی خواند

غروب زمزمه پیداست بین آدمها

چه می شود همه از جنس آسمان باشیم

طلوع عشق چه زیباست بین آدمها

تمام پنجره ها بی قرار بارانند

چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها

به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو

دلت به وسعت دریاست بین آدمها
 

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


لبهای سرخت

بعد از اين بگذار قلب بي‌قراري بشكند
گل نمي‌رويد، چه غم گر شاخساري بشكند

بايد اين آيينه را برق نگاهي مي‌شكست
پيش از آن ساعت كه از بار غباري بشكند

گر بخواهم گل برويد بعد از اين از سينه‌ام
صبر بايد كرد تا سنگ مزاري بشكند

شانه‌هايم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تخته‌سنگي زير پاي آبشاري بشكند

كاروان غنچه‌هاي سرخ، روزي مي‌رسد
قيمت لبهاي سرخت روزگاري بشكند

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل سمیرات

به خانه ء من عاشقانه بیا
تا از دریچه ء نگاهت
به قلب کوچک من گریزی باشد
تا به زیبایی احساس من در آمیزی
و در دهلیز عشق
عقل را در روشنی چشمان من به دار آویزی.

به خانه ء من عاشقانه بیا
به دامان سبز من
تا برویانمت گرمی آفتاب را
تا به سرخی لبهایت ترانه ای باشم ، سر مست
تا تکرار کنان به شوقت انگیزم
و به گیسوانت باد را بشارتی سازم
شاهد ویرانی
که مرگ من در تلالو چشمان توست
ای مهربان ، شراب روحانی
به خانه ء من عاشقانه بیا... به مهمانی.

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


ترانه

ین آهنگ رو و در حقیقت شوش رو تو پی ام سی دیدم و امروز ایدا برام دانلودش کرد.خاطره خیلی خوبی ازش دارم.یه حس ناب و دوست داشتنی...وقتی می شنومش دلم می لرزه

چه قد حال دلم خوبه تو رو دارم

تو هم بخوای نباشی من نمی ذارم

پرم از حس محجوب شب و بوسه

ببین من از چه شوقی با تو بیدارم

من دوست دارم...

چه قدر این حس خوشبختی ترم کرده

حضورت تو نگام عاشق ترم کرده

من از حس سکوت عشق بیزارم

واسه خشکی رویاهات می بارم

من دوست دارم...

اگه از رو سادگی دل به تو دادم تو ببخش

اگه رفتی و هنوز موندی به یادم تو ببخش

اگه عشقت از دلم هرگز نمی ره

یاد تو می افتم و گریه ام می گیره تو ببخش

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


پنجره های بی پرنده

در سرزمین من زنی از جنس آه نیست
این یک حقیقت است که در برکه ماه نیست

این یک حقیقت است که در هفت شهر عشق
دیگر دلی برای سفر رو به راه نیست

راندند مردم از دل پر کینه، عشق را
گفتند: جای مست در این خانقاه نیست

دنیا بدون عشق، چه دنیای مضحکی‌ست
شطرنج، مسخره‌ست زمانی که شاه نیست

زن یک پرنده است که در عصر احتمال
گاهی میان پنجره‌ها هست و گاه نیست

افسرده می‌شوی اگر ای دوست، حس کنی
جز میله های سرد قفس تکیه‌گاه نیست

در عشق آن که یکسره دل باخت، بُرده است
در این قمار، صحبتی از اشتباه نیست

فردا که گسترند، ترازوی داد را،
آن‌جا که کوه بیشتر از پر کاه نیست،

سوادبه روسپید و سیاووش روسفید
در رستخیز عشق، کسی روسیاه نیست

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل

خورشید آخرین غروب خزان پشت کوه رفت
امشب شب تولد نوروز دیگریست
تق تق ...... صدای کیست؟
این وقت شب چه کسی کوبه می زند؟
بگشای در
یلداست آمده
آورده با خودش
آجیل و هندوانه و ظرفی پر از انار
انجیر و توت خشک
در دست دیگرش
مهر و صفا و عشق و محبت
گل امید
در گوشه اتاق
کرسی ست برقرار
جمعند دور آن
از کوچک و بزرگ
دیوان خواجه حافظ و مادر بزرگ و فال
پس شام چله کو؟......
یک قرض نان سنگک و یک کاسه آش داغ
فصل خزان سفرت بی خطر، برو
ای اولین سفیر فصل زمستان
خوش آمدی
«جاوید» باد سنت نیکوی این دیار
نوروز بی بهار
یلدای بی قرار

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


یار

یاری کی بودیمو عشق کی بودیمو چی هستیم
شیرین شیرینم واسه تو شدم یه فرهاد 
شیرین شیرینم نده زندگیمو بر باد
من نمیگم فرهاد کوهکنم من
تیشه به کوهها که نمیزنم من
فرهاد عاشقم قلم تیشمه، از تو نوشتن همه اندیشمه
یه روزی میاد که نمیدونیم کی هستیم
یاری کی بودیمو عشق کی بودیمو چی هستیم
شیرین شیرینم واسه تو شدم یه فرهاد 
شیرین شیرینم نده زندگیمو بر باد
من نمیگم فرهاد کوهکنم من
تیشه به کوهها که نمیزنم من
عاشق تو بی تو به کوه نمیره
وقتی نباشی تو خودش میمیره
یه روزی میاد که نمیدونیم کی هستیم
یاری کی بودیمو عشق کی بودیمو چی هستی
شیرین شیرینم واسه تو شدم یه فرهاد 
شیرین شیرینم نده زندگیمو بر باد

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


ترانه

یه حرفایی همیشه هست که از عمق نگاه پیداست
از اون حرفای تلخی که مث شعر فروغ زیباست

از اون حرفها که یک عمره به گوش ما شده ممنوع
از اون حرفهای بی پرده شبیه شعری از شاملو

از اون حرفها که میترسیم از اون حرفها که باید زد
از اون درد دلای خوب از اون حرفهای خیلی بد

نگفتی و نمیگم ها حقیقت های پنهونی
از اون حرفها که میدونم از اون حرفها که میدونی

به زیر سقف این خونه منم مثل تو مهمونم
منم مثل تو میدونم تو این خونه نمیمونم

یه حرفهایی همیشه هست که از درد توی سینه ست
مثل رپ خونی شاهین پر از عشق پر از کینه ست

پر از نا گفته هایی که خیال کردیم یکی دیگه
دلش طاقت نمیاره همه حرفامون و میگه
میگه میگه . . .

همیشه آخر حرفا پر از حرفای ناگفته ست
همیشه حال ما اینه همیشه دنیا آشفته ست

به زیر سقف این خونه منم مثل تو مهمونم
منم مثل تو میدونم تو این خونه نمیمونم

به زیر سقف این خونه منم مثل تو مهمونم
منم مثل تو میدونم تو این خونه نمیمونم

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


شعر الحب
Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


اگر هم اکنون

اگر هم اکنون ، فرشته ای

   ندایم دهد که  :

   خدایت ، یک سهم آرزو، عطایت کرده است ،

   بی درنگ

   ساعتی از دیدار ِ تو را

   خواهم خواست  و دیگر ، هیـچ  ...

    دلتنگت هستم ، بی شُمار

   ای ماندنی ترین ماندگار !

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل سمیرات

حس می کنم حریر حضورت را در لحظه های سختی تنهایی

بوی تو در فضاى زمان جارى ست مانند عطر پونه ى صحرایی

در برف زارِ سردِ دلم کرده ست اى نرگس بهارى من سبزت

تقدیر ، این مقدّر بى برگشت، تقدیر، این سفیر اهورایى

می گوید از یکی شدنم با تو احساسم ، این لطافت سحرانگیز،

 حسّم به من دروغ نمی گوید درپیشگاه اقدس شیدایى

بوی تو را شنیده ام از باران، بارانِ چشم هاىِ غزلْ کاران

در آبسال سبز غزل کاری با رمزِ صبح شرجى ِرؤیایی

آتش زدى به ظلمت ایمانم ، برداربستِ طاقت ِ بنیانم

با چشم و روى ِ روشن ِ خورشیدى ، با گیسوى طنابى یلدایى

عاشق که مى شدم نهراسیدم از فتنه هاى واهى بدنامى

از آن که گفته اند که مى ارزد ، عاشق شدن به فتنه ى رسوایى

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


دیدی ای دل

دیدی ای دل عاقبت زخمت زدند ؟! گفته بودم مردم اینجا بدند !

دیدی ای دل ساقه ی جانت شکست ؟! آن عزیزعهد و پیمانت شکست ؟!

دیدی ای دل درجهان یاری نیست ؟! دیدی ای دل حرف من بیجا نبود ؟!

نوبهارعمر را دیدی چه شد ؟! زندگی راهیچ فهمیدی چه شد ؟!

دیدی ای دل دوستی ها بی بهاست ؟! کمترین چیزی که میابی وفاست ؟!

ای دل اینجا باید از خود گم شوی ! عاقبت همرنگ این مردم شوی !

همش خوشکل بود به جز بیت آخر ! دلیل نمیشه چون همه بد شدن ، تو هم بخوای مثل اونا شی !  مواظب دلای پاکتون باشید !  خدافظ !

[

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


سهراب سپهری

آنگاه که غرور کسی را له می کنی

آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی

آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی

آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری

آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی

آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری

می خواهم بدانم ،دستانت را به سوی کدام آسمان دراز می کنی؟!

تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟؟؟

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل

رای من برای تو همیشه راه چاره بود            اگرچه حرف های ما همیشه نیمه کاره بود

تمام خاطرات من تمام خاطرات تو                  هزار حرف نابه جا و چند عکس پاره بود

سکوت اسمان شب اگرچه عاشقانه است.    ولی تمام اسمان ما بی ستاره بود.

شمارش دقیقه ها و حرف های خوب ما         همیشه چند لحظه و یکی دوتا شماره بود

تمام روز وشب کنار هم شبیه ادمک              لباس های شعر ما چقدر بد قواره بود.

دلم به انتظار تو دلت به انتظار من                 ولی تمام عقل ما به فکر استخاره بود.

میان میان تو برای دوست داشتن                  فاصله ای به وسعت تمام یک اشاره بود.

و اخرش سکوت من و اخرش سکوت تو            برای من برای تو همیشه راه چاره بود.

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل

چه روزایی به پات بودم              چه روزایی به پام موندی

تموم  ارزوهامو                       تو با اشکات سوزوندی

تموم شهر میدونن                 که دستات مال من بوده

تموم کافه ها میگن                تو قهوت فال من بوده

چرا چشماتو میبندی              نگا کن توی ایینه

منو تو گرم هم بودیم              مثه ظهرای ادینه

نمیخندی بدون من               بدون تو نمیخندم

اگه بودی کنار من                 موهامو هی نمیکندم.

نگو این اخر راهه               منو تو ماله هم میشیم.

اگه تقدیر پروازه                 منو تو باله هم میشیم.

تموم کن اشک چشماتو    تموم دلخوشیم اینه

تو هر باری که میخندی      رو لب هام خنده میشینه.

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


ترانه های خاجه میری

خداحافظ

خداحافظ برای تو چه آسان بود
ولی قلب من از این واژه لرزان بود

خداحافظ برای تو رهایی داشت
برای من غم تلخ جدایی داشت

خداحافظ طلوع من غروب من
خداحافظ تو ای محبوب خوب من

سلام تو طلوع پاک شبنم بود
غروب ظلمت تاریکی وغم بود

سلام تو شروع آشناییها
نوید مهربانی ها زمان همزبانیها

دریغ از قطره های اشک سوزانم که از بیداد تو بر رخ چکیده
خزان زندگی آمد دل افسرده بعد از تو بهاری را ندیده

خداحافظ
خداحافظ
خداحافظ

 

 

 

برای آخرین بار

برای آخرین بار ، خداکنه بباره
تو این شب کویری ، یه قطره از ستاره

همیشه بودی و من ، تو رو ندیدم انگار
بگو بگو که هستی ، برای آخرین بار

وقتی دوری ، تنهایی نزدیکه
قلبم بی تو ، میترسه ، تاریکه

چه لحظه ها که بی تو ، یکی یکی گذشتن
عمرمو بردن اما ، یه لحظه بر نگشتن

تو چشم من نگاه کن ، منو به گریه نسپار
حالا که با تو هستم ، برای اولین بار

برای آخرین بار

وقتی دوری ، تنهایی نزدیکه
قلبم بی تو ، میترسه ، تاریکه

خیال تو

خیالتو می دزدم از تو شبستون خواب
تو ابرا پنهون میشم یه وقت نبینه مهتاب

بارون میشم می بارم تو آسمون چشمات
که رو زمین به یاد همه بمونه چشمات

Online User

:: موضوعات مرتبط: شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات